کنفرانس گنگرس ملی در بلژیک





Dear my collaboration

Your Excellency  and your accompanying delegation. May I take this opportunity and welcome you to our meeting of the  democratic party of Afghanistan. On behalf of my colleagues, let me thank you very much for your participation. The agenda of our meeting is: Defence of democracy and human rights in Afghanistan and all over the world

درین کنفرانس محمد عیسی اسحق زایی ریس گنگرس ملی افغانستان و آقای فان کمپین هوت عضو پارلمان بلژیک  ، آقای نادر زاهدی معاون دبیر کل حزب مشروطه ایران و آقای پاول دویت نماینده حزب لیبرال دموکرات اروپا در بلژیک  و  ده ها تن ازفعالین سیاسی  احزاب اروپایی، حزب دموکراتهای  ملی افغانستان و حزب مشروطه ایران شخصیت های مستقل ملی ، سیاسی و اکادمیک نیز حضور داشتند.و جهت ضرورت اتحاد نیروهای دموکرات علیه بنیاد گرایی ، تروریزم و نظامهای ایدیالوژیک سخنرانی کردند. آقای کمپین هوت بحیث نماینده اروپایی  به اعضای کنفرانس  تذکر دادند که وظیفه ما  بحیث مدافعین دموکراسی این است تا از نیروهای مدافع آزادی و حقوق بشر در منطقه و جهان حمایت کنیم.و نگذاریم صلح و آرامش در کشورهای مان به مخاطره مواجه گردد. و حقوق بشر بوسیله نظامهای دیکتاتوری خدشه دار شود.
                     ************************************************



مصاحبه  محمد عیسی( اسحاق زایی ) ریس کنگرس ملی افغانستان با رادیو بی بی سی لندن

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------



************************************************************************


نخستین لکچر از سلسله گفتمان های روشنگرانه توسط رهبرکانگرس ملی افغانستان


نوشته : محمد عیسی اسحاق زی رهبر کانگرس ملی افغانستان 

اهداف کانگرس ملی افغانستان در پرتو اعلامیه جهانی حقوق بشر 


بشریت قرن هاست که بخاطر دفاع ازحقوق طبیعی، آزادی ،دموکراسی و برابری در نبرد و مبارزه است .
آزادیخواهی که هدف آن دفاع از ارزش های اخلاقی طبیعی و انسانی افراد است که البته در جوامع مختلف شكل واحدى نداشته و مردمان با پيمودن راهاى گوناگون به سر منزل مقصود كه همان دستيابى به آزادی، دموكراسى وبرابرى است رسيده اند. در قرن بيستم، مخالف سرسخت و آشكار آزادی در همه جا نظامهاى استبدادى وتمامیت خواه فاشيسم، كمونيسم و بعدا رادیکال های افراطی بوده است. لذا برآزادیخواهان واجب است كه به انديشه هايش وضوح و به نهادهايش قوت بخشند.

صورتهاى مختلفى كه الگوى آزادی و برابری در كشور هاى مختلف غربى به خود گرفته است حاصل اوضاع و احوال تاريخى وخصلت ملى آن كشورها بوده است . با وصف اين اصول بنيادین آزادی درهمه اين كشورها يكسان باقى مانده است. كلمه آزادی در برخى كشور ها چنان بكار مى رود كه مخالفين آزادی ميخواهند اصل آنرا تعريف نادرست نموده و محتواى آنرا كه دفاع واقعى از آزادى انسان ميباشد پنهان نمايند. اما براى آنكه بينيم چراچنين است، بهتر است از معناى تحت اللفظى وسپس تاريخى آن آغاز كنيم. كلمه آزادی در زبانهاى اروپايى ازكلمه لاتين Liberalis از Liberبه معناى آزادى گرفته شده است كه معناى شايسته آزاد مرد يا سخاوتمند، اين كلمه در دوره قرون وسطا ورنسانس در تعبير Liberal arts"صناعات آزاد و يا شايسته آزادمرد يا سخاوتمند)" كلمه آزادی در دوره جديد با پيشرفت جهان و خواست بيشتر مردم بسوى آزادى رفته رفته معناي قديم خود آزادی ، با تمام بارهاى معنايى اش را با زمى يابد..

آزادیخواهی در مقام نظامى فلسفى به نظامى بسته با اصول ثابت و تغيير ناپدير تنزل نمی كند. آزادیخواهی را ميتوان بطور دقيق نگرش به زندكى ومسايل آن وصف كرد كه تاًكيدش برارزش هايى همچون آزادى براى افراد و اقليت ها و ملت ها است. رابطه آزادیخواهی با مفاهيم آزادى, برابرى حقوقى، حكومت، آزادى انديشه، عقل گرايى، دين وترقى كه از ديدگاه کنگرس ملی غرض اصلى از حكومت پاسدارى از آزادى و برابرى و امنيت همه شهروندان است به همين دليل حكومت جمهورى مبتنى برحكومت قانون است، قانون مصوب قانون گذارانى كه در انتخابات آزاد برگزيده شده اند . در واقع همين نگرانى عميق در آزادیخواهی براى آزادى فردى بوده است كه الهام بخش مخالف اين انديشه با آمريت مطلق شده است. اصل بنيادین ازادیخواهی ارزش اخلاقى وارزش مطلق به كرامت ذاتى شخصيت انسان بوده است.

بر اساس اين اصل بايد با هر فرد همچون غايتى فى نفسه رفتار شود و نه همچون وسيله اى براى پيشبرد اغراض و منافع ديگران. آزادی براى حمايت از حقوق افراد واقليت ها، اهميت بسيارى براى محدود كردن قدرت حكومت قايل شده است. اين حقوق به نام هاى مختلفى، مانند " آزادي هاى مدنى " حقوق طبيعى" و " حقوق بشر" معروف است و طبق اعلاميه استقلال امريكا عبارت است از حق " زندگى و آزادى و تعقيب سعادت " و طبق اعلاميه فرانسوى حقوق بشر عبارت است از حق آزادى و امنيت و مقاومت در برابر ظلم. در بحثى از كتاب كه به شكل گيرى ذهن آزادی " اختصاص داده شده " اين پرسش در ميان گذاشته مى شود كه نظم آزاد با همه پيامدهايش چگونه پا به هستى گذاشت" ودر جواب پاسخ متفكران عصر روشنگرى كه اين پرسش را مى خوانيم " از راه قانونگذار " سپس اشاره كوتاهى به فلسفه جان لاك ( 1704 – 1632 ) وكتاب مشهورش به نام حكومت مدنى( 1690) كه انديشه هاى مولد آزادی سياسى رادر اروپا و جهان گستراند. چندى بعد مونتسكيو ( 1775 – 1689 ) با ارائه موضوع تفكيك سه قوه‌ی اجرائيه، مقننه و قضائيه در ايجاد دولت آزاد و دموکرات نقشى بزرگي بازى كرد. برپا يه اين ديدگاه هاى علمى و تجربه و داشته هاى اجتماعى تاريخ بود كه ژان ژاك روسو (1778- 1712 ) نظريه حاكميت مردم را پيش كشيد او در كتاب قرار داد هاى اجتماعى حاكميت مردم را مطلق و نقض نشدنى وسلب نشدنى و تقسيم نشدنى اعلام كرد. در مفهوم آزادی و تاريخ آن مى خوانيم كه "كمك بزرگ روسو درتشكيل و تاسيس دولت آزاد و دموکرات تعليم حاكميت عمومى است كه در رای گيرى عمومى تجلى مى يابد".

با انقلاب 1688 انگلستان، براى نخستين بار دولتى تشكيل شد كه در آن مجلس شوراى ملى يا پارلمان قدرت عاليه حكومت بشمار مى آمد، امر خدشه ناپذيري كه امروز اصل مهم واساسى در آزادی سياسى محسوب مى شود. اين مجلس با تصويب آزادى اعتقاد دينى و لغو سانسور مطبوعات در 1695 گامى بزرگی در رشد آزادی برداشت. بدين ترتيب در آن كشور شرايطى پديد آمد كه به سازماندهى حزب هاى سياسى منجر شد و بقول نويسندة كتاب آزادیخواهی معنا وتاريخ آن "ديگر سر ها در مبارزه براى بدست گرفتن حكومت شكسته نشدند" شمارش شدند. و بدين ترتيب از مبارزه حزب ها چه براى ورود به پارلمان و چه در آن حق مخالفت با حكومت زاده شد. بدين معنا كه انتخابات عمومى نشان مى دهد كه چه حزبى حكومت مى كند و در نتيجه مخالفت با حكومت حق قانونى شناخته شد. روند اعتلاى آزادیخواهی خود را در قانون اساسى ايالات متحده امريكا نشان مى دهد. در اصلاحيه هاى الحاقى آن آزادى دين، مطبوعات و تشكيل انجمن ها تضمين شد و بارد و نفى تعين كليسای ملى پايه اى اساسى براى جدايى كليسا از دولت يا به عبارتى دين از حكومت بوجود آورد.

قانون اساسى امريكا در رشد و گسترش آزادی در جهان نقشى بزرگ ايفا نمود. همچنين بايد از انقلاب فرانسه نام برد كه به سهم خود پايه های آزادی را استوارتر كرد. مجلس موسسان فرانسه در 1789 اعلاميه حقوق بشرو حقوق شهروند را به تصويب رساند كه به موجب آن غايت همه اجتماعات سياسى حفظ حقوق طبيعى و مسلم انسان است كه عبارت است از آزادى و مالكيت و امنيت و مقاومت در برار ظلم، به موجب ماده سوم اين بيانيه اساسأ ملت سرچشمه هر حاكميت است. هيج فرد يا گروهى از انسانها نمى توانند داراى اقتدارى شوند كه صريحاً از ملت گرفته نشده باشد. در ميان دهه دوم سده نوزدهم نظام آزادی در انگلستان، فرانسه وامريكا مستقر شده بود با اينكه دراين كشورها نظام هاى حكومت داری متفاوت بود همه اين نظام ها به اصول اساسى وفادار بودند.

اين اصول اساسى عبارت بودند از: 1- قانونگذارى بوسيله نمايندگان قانونگذار و برگزيده راى دهنده گان با صلاحيت.
2- حمايت از آزادى مدنى يا حقوق طبيعى بشر . 3- حق مخالفت صلح آميز با حكومت. در داخل و خارج از مجلس دولت آزاد از حيث مشروطه يا مبتنى برقانون اساسى است كه منظور جلوگيرى از استبداد، به وسيله آزادى تغير داد. در سال هاى بين 1815 تا 1870 آزادی با كمك طبقه متوسط در جهان غرب خود را تثبيت نموده توانست حكومت هاى مطلقه يا مستبد را كنار زده و آزادی را مستقر نمايد. مرحله نخست اين گسترش واستقرار را آزادی كلاسيك ناميده اند كه درفرانسه اتفاق افتاد. درين مرحله همه انسان ها برابر وآزاد شمرد ه شدند وحقوق مدنى برابرداشتند اما حقوق سياسى شان برابر نبود به عبارت ديگر براى راى دادن شرط ثروت تعين شده بود كه درنتيجه بورژوازى را به طبقة حاكم تبديل نمود.

تحكيم آزادی اقتصادى با سرمايدارى مهمتريت سياست هاى بود كه به زيان كارگران در اين دوره پيگيرى مى شد. که اکثرا این طور فکر میکردند که آزادی تنها ایدیالوژی طبقه سرمایدار و حاکم جامعه را تشکیل میدهد. كه براى نمونه مى توان از مخالفت با تشكيل اتحاديه هاى صنفى نام برد. از آزادی كلاسيك به واسطه علاقه اش به طبقه متوسط انتظار نمى رفت كه بتواند مشوق وپيش برنده نيروهاى مردم سالارى باشد كه در حال ظهور بودند.

لذا جنبش همگا نى براى حق راى مردان پديد آمد كه نخست در ايالات متحد امريكا و در ايالات هاى شمال خواست خود را به كرسى نشاند. درايالات هاى شمالى و غربى آن كشور همه مردان از حق راى برخودار شدند. و بالطبع طبقه كارگر در اروپاى غربى خواستار حقوق مشابهى گرديد و با تهديد به انقلاب وحمايت محافظه كاران در انگليس بدان دست يافت. در اواخر سده نوزدهم در بسيارى از كشورهاى غربى همه مردان صرفنظر از ميزان دارايى شان داراى حق راى بودند. اين گونه بود كه دوره آزادی و مردم سالاری یا آزادی و دموکراسی آغاز گشت كه به معنى دستيابى انسان ها به برابرى بيشتر در زندگى اقتصادى و اجتماعى بود. از ميان اقدمات اين دوره مى توان به ايجاد دبستان هاى همگانى ورايگان واجازه فعاليت اتحاديه هاى كارگرى اشاره نمود. سر آغاز نظام تامين اجتماعى را نيز بايد دراين دوره دانست.

آزادی ومردم سالارى به اجراى سيا ست مداخله دولت در مسايل اقتصادى به نفع كارگران صنعتى دست زد . كارگران حق راى وآزادى مدنى داشتند ولى بينوا وبى يار وياور بودند تا خشنودى ونارضايتى كسترده در رشد سوسياليسم متجلى شد.
توده ها از حاكمان و بينوا بودن راضى نبودند. پيش گام اصلاح اجتماعى المان بود که فرانسه وبريتانيا در خلال سال هاى 1906 تا 1914 به دلايل مختلف و متفاوت از سر مشق المان پيروى كردند. اين كشور ها مسوليت دولت در برابر رفاه اقتصادى كارگران را به رسميت شناختند. امرى كه آزادی اجتماعى خوانده شد ودولت مجرى انرا دولت رفاه ناميدند كه در فاصله بين جنگ اول تا ميانه سدة بيستم تقريبأ در همه اروپاى غربى حكومت را در دست گرفت. دولت رفاه قصد داشت برای همه امنيت و رفاه بيشترى فراهم سازد اصلاحات اجتماعى به بخش مكمل ولازم حيات ملى تبديل شد. دامنه تامين اجتماعى گسترش يافت … و اتحاديه هاى كارگرى قدرت و نفوذ بسيارى بدست آوردند. دولت رفاه حقوق جديدى را اعلام كرد كه عبارت بود از حق كاركردن، حق داشتن دستمزدى كه بتوان با آن زندگى كرد، حق داشتن استراحت و اوقات فراغت، حق دسترسى به همه سطوح آموزش، حق داشتن فرصت هاى برابر براى ييشرفت صرف نظر از نژاد، دين و يا تبار ملى اين حقوق جديد در قوانين اساسى بعد از جنگ فرانسه وايتاليا و المان گنجانده شدند. شكل گيرى آزادی و جا افتادن آن در انگليس، فرانسه، المان وايالات متحده گونا گون وگاهي متضاد بوده است. براى نمونه در حاليكه آزادیخواهی در انگليس ريشه تاريخى داشتند ودر همه مراحلش متاثر از ايمان مسيحى بوده، ليبراليسم فرانسوى پيشرفت غير دينى داشته است .

دردهه آخر سده بيستم به دلايل گوناگون سياسى واقتصادى از جمله فروپاشى امپراتورى شوروى، ركود اقتصادى، به كار گيرى ماشين هاى خود كار در كارخانه ها كاهش سطح اشتغال و هزينه بالا و تقريبا غير قابل پرداخت سيستم تامين اجتماعي تداوم سياست هاى دولت رفاه مورد پرسش قرار گرفت. بطوري كه بخش بزرگى از آن بتدريج كنار گذاشته مى شود. براى نمونه در حاليكه در آغاز دهه هشتاد در آلمان درخواست هفته اى سى وپنج ساعت كار در هفته مطرح بود امروزه صحبت از هفته اى 42 ساعت كار در ميان است. پرداخت شهريه تحصيل دردا نشگاه ها كه پيشرفت رايگان بود و يا كاستن ازدامنه بيمه درمانى كه به اجرا گداشته شده است. در واقع آزادی در تاريخ طولانى خود در زمينه اقتصادى فراز ونشیب بسوی چپ وراست روى داشته است. اما آزادی سياسى كه برا ى آزادى فرد وتعمق حقوق ذاتى او تاكيد دارد از هر جهت خود راگسترانده وبالانده است. چه دررعايت حقوق كودك در خانواده وعدم اشتغال كودكان و كار سنگين زنان بار دار، چه در صحنه سياسى در هر گوشه جهان. اگر در سده نوزدهم مسله حقوق و آزادى فرد تنها در اروياى غربى و ايالات متحدة مطرح بود، امروز از امريكای لاتين تا جنوب شرقى اسيا و خاور ميانه از موضوع هاى مطرح و در مركز توجه قرار دارد. و بعضا عقب ماندگی های اقتصادی و اجتماعی باعث شده است که درچنين موارد زمينه بهتر را براي سوسياليزم و يا ناسيو ناليزم داشته باشد به مقايسه آزادی اما در جاپان جاي که سرمايه داري بطور موفقانه عرض اندام نمود ه است داراي خصلت يا کرکتر جمعي بوده و کرکتر انفرادي نداشته است. بطور مثال صنايع جاپاني زياتر از انگيزه نظريات سنتی، وفاداري گروپي و وظيفه وي مستفيد است، واز منافع خود فرد پيروي نميکند باز هم تجربه نشان میدهد که آزاد و دموکراسی در آنجا موفقانه در حال رشد است. در قرن ١٩بود که سرمايه داري صنعتي در افریقا، اسيا وامريکاي لاتين مورد دلچسپي قرار گرفت. اما با فروپاشي فيوداليزم افراد با انتخاب وامکانات اجتماعي وسيع تري مواجه شدند انها مورد تشويق قرار گرفتند، شايد هم بار اول درزنده گي خويش، براي خويش ودرمورد خويش بگونه مشخص فکر نمايند، بطور مثال يک فرد دهقان که خانواده اش ممکن درطول زنده گی بالای همين يک قطعه زمين زنده گی وکار کرده است. ديگر فرد آزاد است واين قابليت را بد ست آورده است تا انتخاب نمايد که براي کی کار نمايد. و يا شايد زمين را کاملا ترک نموده وبه شهر های گسترش يابنده رو آورند وکار نمايد. با شکست وفروپاشي حيات فيودالي يک محيط جديد روشنفکری بروز ميکند. بدين معني که تو ضيحات معقول وعلمي بطور تدريجي جاي نظريات مذهبی سنتی را ميگيرد. وجامعه بطور روز افزوني از ديدگاه يک فر د انسان درک وتفهيم ميشود. ميدانيم که افراد هرکدام داراى کيفيت هاي شخصي ازهم مجزا ميباشند هر کدام آن ارزش خاص دارد که اين امر دررشد تيوري حقوق طبيعي انسان درقرون ١٧ و١٨ مبرهن است. که توسط جان لاک بنام حقوق طبيعي انسان که عبارت از حق حيات، حق ازادي وحق ملکيت ميباشد تعريف شده است. آزادی در مخالفت با قدرت مطلقه بر خواستند وقدرت غیر مشروع را که به اساس دیکتاتوری استوار بود مورد چلنج قرار دادند. به جاي مطلق العناني به حکومت قانون اساسي گذار وبعدا حکومت نماينده را تبليغ نمودند. آزادی خواهی امتيازات سياسي واقتصادي ارستو کراسي زمينداران وغير عادلانه بودن نظام يا سيستم فيودالي که درآن موقعيت اجتماعي بر اساس پيدايش يا تولد تصادفي تعيين مي گرديد را مورد انتقاد قرار دادند. ضمن آنكه روشن است هنوز هم انسان ها از مزاياى آزادی بهرمند نشده اند و بشريت راه نه چندان كوتاهى براى رسيدن بدان در پيش دارد. تغیرات دموکراتیک امروز نه تنها در اروپا و امریکا باقی مانده است بلکه مبارزه برای آزادیخواهی در کوشش ها ی مهاتما گاندی درهندوستان بخاطر کسب استقلال نه تنها استقلال هند را بدست آورد بلکه، با تمام کثرت وتعدد اقوام و مذاهب که در هندوستان وجود دارد، با طرح آزادیخواهی به کمک مردم با خرد چنان دموکراسی را اعمار نموده اند که آهسته آهسته مفهوم اختلافات اقوام و مذاهب جایگاه شانرا به حقوق شهروندی، شهروندان هندوستان خالی مینماید و هم چنان نلسن ماندیلا در افریقا بخاطر حقوق برابر شهروندان افریقا ازستم نژاد پرستی و راسیزم توانست بوسیله کنگرس ملی که متشکل از نخبه گان ملی سیاسی و جوانان تحصیل یافته بود توانستند حقوق مردم افریقا را در حق برابر رای در انتخابات افریقای جنوبی تضمین نمایند. صدها مبارز راه آزادی در اسیا و امریکایی لاتین و کشور های مختلف نیز برای رسیدن به این آرزو در نبرد و مبارزه اند.
آزادیخواهی كاملتر ين شكل خود را تاكنون در اعلاميه جهانى حقوق بشر نمايانده است. اين اعلاميه كه به منزله‌ی معيار از دستاوردى مشترك براى همه مردم و ملت ها در دهم دسامبر سال 1948 به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل متحد رسيد، بيشترين حقوق، برابر و آزادى را براى انسان برسميت شناخته است.

اگر به تاريخ كشور خود افغانستان نگاه كنيم ميدانيم كه آزادی با جنبش مشروطه خواهى و آزادى خواهى و نهضت جوانان افغان، نهضت امانى كه نه تنها متوسل به کسب استقلال افغانستان شد بلکه اولين قانون اساسى سال 1923 كه از جانب شاه امان الله ارائه گرديده كه در آ ن اولين بار كلمه شهروند وآزادى هاى طبيعى، انسانى و مدنى مردم مطرح شده ارتباط داشته است. ولى پيوسته جنبش آزادى خواهى، در كشور ما مورد حملات گروه هاى متعصب مذهبى و افراطى و ضد تجدد و ترقى قرار گرفته و يا عوامل كمونيسم و یا حتى بعضأ به يارى چپ وراست افراطى در يك جبهه نا مقدس مانع استقرار صلح، منافع ملی، تجدد و آزادى هاي طبيعى، انسانى و مدنى مردم درجامعه گرديده اند.

این در حالی است که اگر به برنامه کانگرس ملی افغانستان نگاه كنيد با درايت وشجاعت تمام مسئله دفاع از دموكراسى، آزادی و منافع ملی به معنى دفاع از مردم سالاری آزادى هاى مدنى، حقوق طبيعى، حقوق بشر و اعتقاد به حاكميت مردم و قانون، جدايى ایدیالوژی از حكومت دفاع از حقوق انسانى زنان انعكاس داده شده است. در حقيقت دفاع از دموکراسی آزاد نه تنها از اصول بنيادین کانگرس ملی افغانستان مطرح است بلكه به کمک خداوند ج وبه اراده مردم با این طرز تفکر خواهيم توانست زمينه ختم حکومت فساد و قانون گریز و دفع گروه های افراطی و جنگ طلب را نیز مساعد ساخت و زمینه نظام مبتنى بر قانون و دموكراسى و تامین منافع ملی را فراهم كرد كه در آن همه افغان ها با حقوق برابر به ساختن جامعه آزاد و مدرن و ييشرفته بپردازند.

گفتمان نخسست با دانشجویان پوهنتون های کابل